امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

نفس مامان

هر چه خدا خواست همان میشود....

گاهی وقتا میگم خدا چقدر منت سرم گذاشته،الان چند دفعه اس که داره یه اتفاق تکرار میشه و هردفعه از بیخ گوشم رد میشه،فقط میتونم بگم خدایا شکرت.امیر علی یبار یه ستاره کوچیک فلزی و یکبارم الومینیوم قرص رو قورت داده بود و راه گلوشو بسته بود.دفعه اول من دانشگاه بودم،دفعه دوم جلوی چشمم داشت بال بال میزد.البته هر دو دفعه بعد یه مدتی به لطف خدا میداد بیرون.داشتم فکر میکردم امام حسین وقتی علی اصغرش تو اغوشش جان میداد چه حالی داشت؟ دلنوشته:  اقا جون ،ارباب خوبم من نمیدونم تو کربلات چی گذشت،چطوری این همه داغ روخواهرت دید؟اقا ما که کربلا نبودیم واست کاری کنیم بیا و یه نگاهی کن الان که پسرت مهدی عج هست واسش کاری کنیم.اقا میشه من و پسرمو فدایی پسرت ...
11 ارديبهشت 1392

سوپ جادویی...

تازگیا نمیدونم مامانم تو سوپ امیرعلی چی میریزه ؟تا میخوره دوپینگ میکنه شروع میکنه بازیهای اکشن کردن  وجیغ و داد.میغلته و دست میزنه...البته اینو میدونم که تو سوپش زعفرانه،و زعفران شادی اوره ولی نمیدونستم تا این حد دیگه...امروز که من دانشگاه بودم با مامانم رفته بودن پارک منم بعد دانشگاهم رفتم دنبالش ولی نمیومد بریم که اخرشم با گریه بردمش. عاشق حمومه ،میره در حمومو نشون میده میگه اموم....توی حموم یه تویوپ واسش گذاشتم اونو نشون میده و مییگه توتو
3 ارديبهشت 1392

امان از فضولی.....

امروز  روز شیطنته امیرعلی خان بوده،صبح که زعفرونارو روی فرش خالی کرد،ظهرم که من دانشگاه بودم خبر رسید امیر پماد منو خورده.دوتا ادامسم قورت داده و.....ادم دیگه میمونه از دست این وروجکا.فکر کنم داره دندون در میاره چون شبا خیلی اذیت میکنه. اخ که یکی از فانتزیام اینه که دغدغه خواب امیرونداشته باشم،امکانش هست ایا؟.یاد اون روزا بخیر که هر وقت میخواستیم میخوابیدیم....،نمیدونم تازگیا چرا اینطوری شدم،سر کلاس هی یاد شیرین کاریای امیرم میوفتم و دلم هی واسش تنگ میشه.تازگیا وقتی کار بد میکنه و دعواش میکنم خودشو با حرص جمع میکنه و دندوناش پیدا میشه،منم که عاطفییییی،زود دلم میسوزه و بوسش میکنم.جمعه بردمیش شام بیرون توی سالن غذاخوریش با یه پسر هم قد ...
1 ارديبهشت 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس مامان می باشد